گلهای بهشت در پای عارفان خار است، آن کس که تو را جُست با بهشتش چکار است.
الهی؛ همچون بید می لرزم که مبادا به هیچ نیرزم.
الهی؛ به بهشت و حور چه نازم، مرا نظری ده که از هر نظری بهشتی سازم.
الهی؛ به عزّت آن نام که تو خوانی و به حرمت آن صفت که تو چنانی، دریاب مرا که می توانی.
پند
خود را از همه ی عالم کمتر دان، خلق را به خیر خود امیدوار گردان، سخاوت را سست کردن وعده دان.
عافیت را عطا شمر، به چشم حقارت در هیچ کس منگر، دنیاپرست مباش که دشمن خدا را پرستیده باشی، زاد آخرت بساز، در طاعت حریص باش ولی تکیه بر آن مکن.
زبان را به دشنام عادت مکن. در سخن « صواب اندیش»[40] باش. آزاد را به نیکوئی بنده کن، کسی را به افراط مَسِتای، تا نخوانندت مرو، مفروش آنچه نخرند، درگذار تا در گذرانند، آنچه ننهاده ای بر مدار، ناکرده را کرده مدان.
از گناه لاف مزن، از داده ی خدا بخور و بخوران و "بخشنده" خدای را دان. سخن از برای مال پایمال مکن، در سفر خوی خود را بهتر از حضر[41] دار.
دشمن اگرچه حقیر است ازو ایمن مباش. از دشمن «دوست روی» بترس، از نو کیسه وام مکن[42]، با ناشناخت سفر مکن، امانت نگاهدار، نمّام[43] را به خود راه مده. گمان مردم در حق خود فاسد مکن.
در مهمات سست همت مباش، از صحبت فرومایگان پرهیز کن، غم با کسی گوی که از تو کم تواند کرد، از غمّاز[44] چشم وفا مدار، سرّ خود با زن مگوی.
به ناآزموده کار مفرمای، دوستان را از عیبشان آگاه کن[45]، از دوست به یک جور و خطا کناره مگیر.
چون به خانه کسان در آیی چشم را صیانت[46] فرمای، همه را به معاملت بیازمای آن گاه دوستی کن. بهترین چیز نیک نامی را شناس.
راستی را سرمایه جِبِلَّتها[47] دان، با خداوندان دولت[48] منازعت مکن. شریعت را تن شمر، و طریقت را دل و حقیقت را جان، رعیّت بی طاعت را رعیّت مدان.
در جهان گیری سلاح از سخاوت و مدارا ساز. دل را پاک دار تا به مراد برسی، به عیب خود بینا باش، با دشمن مشورت مکن. به زیارت زنده ومرده برو. راحت از رنج طلب، خلوت را دوست دار.
مال را دشمن دار، در آن کوش تا زنده شوی، دست می جنبان تا کاهل نشوی، روزی از خدا می دان[49] تا کافر نشوی. جوانمرد دریاست و بخیل چون جوی. دُر از دریا طلب نه از جوی.
"کار" نه روزه و نماز دارد بلکه شکستگی و نیاز دارد. عنایت دوست عزیز است، نشان او دو چیز است. عصمت در اوّل، توبه در آخِر. ابوجهل از کعبه می آید و ابراهیم از بتخانه، "کار" عنایت دوست دارد و باقی همه بهانه، حج گذاردن تماشای کار جهان است، نان دادن کار مردان است.
نقل است که حاکم هرات شیخ را گفت: مرا نصیحتی کن یا کسی را فرست که مرا نصیحتی کند. فرمود: که هر که دنیا طلبد تو را نصیحت نکند و هر که عقبی طلبد با تو صحبت نکند، آنکه به در خانه تو آید تو را نصیحت نتواند کرد و آنکه تو را نصیحت تواند کرد به در خانه تو نیاید.
تمام شد رساله واردات
بعون تعالی و حسن توفیقه